باورم نمیشه ی روز قبل رفتن که تقریبا مطمئن بودم همه چی اکیه سفرم بهم خوردحسم؟داره قلبم میترکه از درد. همش فکر میکنم الان باید کجای مسیر میبودم و خاطرات پارسال جلوی چشمامه
همسر؟بهش گفتم حالا که من نمیتونم تو برو به جای جفتمونقبول نمیکرد ولی بالاخره راضی شد
بهش قول دادم آخر هفته تنها خونه نمونمدارم میرم شهرستان پیش مادرشوهر ایناتوی ترمینال پر از ماشین های مهران شلمچه بود.داغ دلم تازه شد.
همسر میگه هر جا میرم اول به جای تو نماز میخونم بعدش خودماصلا اگه ثوابی هست واسه تو.ولی دلم راضی نمیشه.
+خوب میدونم بنده ی خوبی نیستم ولی .
به مریض کوچولوی ارتودنسی میگم دوست داری چیکاره بشی؟
میگه دوست دارم کارای محیط زیستی انجام بدم
میگم مثلا چه کار محیط زیستی ای؟
میگه درختا رو ببرم مداد درست کنم
(وی به محیط زیست علاقه ی وافری داشت)
+مامان بیمار اومده میگه ساعتایی که کلاس ریاضی و علوم داره نمیارمش.
براش توضیح میدم که دخترتون مشکل اسکلتی فک دارن و اگه تا یک سال دیگ درمان فانکشنال براش انجام نشه بعداً باید جراحی فک انجام بده و منم هر روز این بخش نیستم.
که میگه شما خودتون تحصیل کرده اید میدونید از این کلاسها نمیشه گذشت.
.بهش لبخند میزنم و سعی میکنم قانعش کنم که این واجب تره
ولی خودم یاد روزایی افتادم که یک ماه معلم فیزیک نداشتیم و بعد یک ماه ی معلم آوردن که کل دینامیک و سینماتیک فیزیک رو تو ۱جلسه بهمون درس داد و یادمه حتی مفهوم کلی درسم نفهمیدم.
انقد کتابهای مختلف رو خوندم که درصد آزمون هام از ۱۰-۲۰ به ۸۰-۹۰رسید
خلاصه که این حرف باعث شد به دوران قدیم برگردم به روزهای سختی که گذروندم به معلم عجیب غریبی که اولین جلسه و قبل از اینکه ما رو بشناسه اومد سر کلاس و گفت همتون پیام نور و آزاد قبول میشین و بعد ترش که شناختمون منو میزد تو سر بقیه و حس بدی به دوستام میداد و روحیه ی اونا رو خراب میکردبه اینکه چجوری به ی نفر به عنوان معلم یاد ندادن که هر کس ی استعدادی داره.
ی دوست نویسنده داشتم که انقدررر قشنگ مینوشت که اگه من همیشه غبطه ی این رو میخوردم که بتونم ی جمله مثل اون بنویسم ولی آنقدر قدر استعدادش رو ندانستن که نوشتن رو رها کرد
همسر و مامان برگشتن.و با اومدنشون دلم دست از بهونه گیریای بی دلیلش برداشت و یکم آروم شدم
+اولین ترمیه که اطفال میریم کار برای بچه ها خیلی سخت تر از اونی بود که فکر میکردم دائم باید براشون حرف بزنی آنقدر داستان های عجیب و غریب و بی سرو ته رو برای حواس پرت کردنشون تعریف میکنم که بعد تموم شدن کار سرمو میندازم پایین و از بخش فرار میکنم.دفعه ی پیش پسر بچه با باباش اومده بود و از ی جایی به بعد پدر گرامیش نتونست خنده شو کنترل کنه و پاشد رفت.
+دختر بچه ی چهار ساله با گریه ی شدید روی یونیت نشست و اومدم کنارش و گفتم:
واای نازنین چه کفشای قشنگی داری چقدر گلاش نازه.کی برات خریده خاله؟
مامانش از پشت سر گفت من واسش انتخاب کردم باباش پولشو داده.
در حالی که تو دلم غر میزدم که مسلما برای من جذاب نبوده که کی کفششو گرفته مثلا میخواستم سر دوستی رو باز کنم سوال بعدیمو ی جوری پرسیدم که خودش جواب بده
عروسکت رو نیاوردی دندوناشو ببینیم؟ واسه اونا مسواک میزنی که دندوناشونو کرم ها نخورن؟؟
که کم کم باهام دوست شد و آخرش ی آینه ی پلاستیکی ازم گرفت که دندونای عروسکاشو باهاش ببینه.و با خنده رفت
+این شکلاتا رو گرفتم به بچه ها بدم
+
ولی هر روز یکیش رو خودم میل میکنم از وقتی بدنسازی رو ترک کردم تغذیه ام عوض شده دیگه مربی ای نیست که بهم عذاب وجدان بده
+همسر که از سفر اومد این دستش بود
+ بعد کاشف به عمل آمد که رفته گل رز بگیره پیدا نکرده و از روی خستگی اینو گرفته. تو ذوقش نزدم و گفتم آررهه من خیلی دوسش دارم بعد تا آخر شب هی میرفتم و نگاش میکردم و میزدم زیر خنده.
+کارای پروتز مثل مارپله میمونه.اگه ی مرحله اش خراب بشه میوفتی در چند مرحله قبلامروز بعد شش هفت جلسه کار واسه ی مریض در حالی که استاد به شدت از کار راضی بود و همه چی با خوشحالی پیش میرفت.دنچر رو توی دهن گذاشتیم و فک بالا ذره ای گیر نداره و سریع میوفتادبا تشکر از لابراتوار محترم که زحمت چند جلسه ای ما رو نابود کرد و معلوم نیست موقع پخت چه بلایی سر دنچر اومده.قرار شد چند روز به بافت دهان استراحت بدیم و شنبه دوباره گیرش رو چک بکنیم.میشه اگه این پست رو میخونید ی دعایی بکنید بلکه درست شه؟مگه ن میوفتیم تو مراحل اولمنم دارم سعی میکنم به روی خودم نیارم و توکل کنم.این چند وقت به اندازه ی کافی تو فاز دپریشن بودم دیگ ظرفیتم تکمیله.
این متن دومین مطلب آزمایشی من است که به زودی آن را حذف خواهم کرد.
زکات علم، نشر آن است. هر
وبلاگ می تواند پایگاهی برای نشر علم و دانش باشد. بهره برداری علمی از وبلاگ ها نقش بسزایی در تولید محتوای مفید فارسی در اینترنت خواهد داشت. انتشار جزوات و متون درسی، یافته های تحقیقی و مقالات علمی از جمله کاربردهای علمی قابل تصور برای ,بلاگ ها است.
همچنین
وبلاگ نویسی یکی از موثرترین شیوه های نوین اطلاع رسانی است و در جهان کم نیستند وبلاگ هایی که با رسانه های رسمی خبری رقابت می کنند. در بعد کسب و کار نیز، روز به روز بر تعداد شرکت هایی که اطلاع رسانی محصولات، خدمات و رویدادهای خود را از طریق
بلاگ انجام می دهند افزوده می شود.
این متن اولین مطلب آزمایشی من است که به زودی آن را حذف خواهم کرد.
مرد خردمند هنر پیشه را، عمر دو بایست در این روزگار، تا به یکی تجربه اندوختن، با دگری تجربه بردن به کار!
اگر همه ما تجربیات مفید خود را در اختیار دیگران قرار دهیم همه خواهند توانست با انتخاب ها و تصمیم های درست تر، استفاده بهتری از وقت و عمر خود داشته باشند.
همچنین گاهی هدف از نوشتن ترویج نظرات و دیدگاه های شخصی نویسنده یا ابراز احساسات و عواطف اوست. برخی هم انتشار نظرات خود را فرصتی برای نقد و ارزیابی آن می دانند. البته بدیهی است کسانی که دیدگاه های خود را در قالب هنر بیان می کنند، تاثیر بیشتری بر محیط پیرامون خود می گذارند.
درباره این سایت